حاشیههای اولین اکران «مادر سرزمین من» در دانشگاهتهران+عکس
خبرنامه دانشجویان ایران: مستند «خاتون دِدا،مادر سرزمين من»در دانشکده حقوق و علوم سیاسیدانشگاه تهران به همراه سازنده و عوامل فیلم اکران و رونمایی شد.
به گزارشخبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛مستند «خاتون دِدا،مادر سرزمين من»بههمت انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه تهران در تالار شیخ انصاری دانشکده حقوقو علوم سیاسی دانشگاه تهران به همراه سازنده و عوامل فیلم اکران و رونماییشد
این مستند 37 دقیقه ای که آن را مریم رزاقی-شاعر و هنرمند مازندرانی-تهیه کنندگی و کارگردانیکرده،داستان زندگی مادر شهید قاسم شفیعی را بازگو میکند که پسر خود را 26 سال پیشدر جنگ از دستداده اماهمچنان با یاد و خاطرات او در حال زندگی کردن است
در اینمستند میبینیم که «خاتون دِدا» و همسرش هر ساله نیمی از کشت برنج محصول زمین زراعیخود را به نیت پسر شهیدشان قاسم شفیعی به بارگاه امام رضا (ع) اهدا میکنند.
کارگرداناین مستند با بیان این که با این مستند قصد داشتم نگاهی جزیی به مقوله شهید و شهادتداشته باشم،افزود:برای پرداختن به زندگی خانواده های شهدا باید از نگاه هنرمندانهبهره جست.
رزاقی تصریح کرد:برای ساخت خاتون ددا حدود یک سال با اینخانواده شهید ، ارتباط و برخورد نزدیک داشتم و با آن ها زندگی کردم تا احساسات وتعلقات در فیلم انتقال پیدا کند.
این شاعر ومستند ساز با اشاره به این که همراه برادرم 25 لوکیشن مختلف را در استان بررسیکردیم،ادامه داد:در نهایت در روستای گردشی با خانواده شهید شفیعی آشنا شدیم و چونالمان ها و ويژگی های لازم را در روستا و این خانواده دیدیم،ترجیج دادیم خاتون ددارا در این منطقه تولید کنیم.
رزاقیتاکید کرد:بیشتر مستندها و مجموعه های ساخته شده در مورد سرداران و شهدای شاخص جنگاست،اما ما ترجیح دادیم به سراغ یک سرباز شهید برویم که معمولا" کم تر از آن ها یادمی شود.
بنا به این گزارش، مراسم رونمایی مستند خاتون ددا بعداز ظهر دوشنبه 29 آبان ماه از ساعت 13:30 تا 16 در دانشگاه تهران برگزار شد. در این مراسم پدرومادر شهید شفیعی و عوامل فیلم حضور داشتند.
در مراسمرونمایی از مستند خاتون ددا یکی از حاضران از مادر شهید شفیعی پرسید:"از این که 26سال است فرزندت را ندیدی،پشیمان نیستی؟" که این مادر شهید به زبان مازندرانی پاسخداد:"مگر بچه ام مرده است؟او همیشه همراه من است."
رزاقی کهپیش از این تنها به عنوان یک شاعر در سطح کشور مطرح بود به ما گفت:روی آوردن من بهسمت مستند سازی به معنای کنارهگیری از شعر نیست و شعر توانست کمک بسیاری در ساختاین مستند بکند.
گفتنی استدر پایان جلسه اعضای اتحادیه انجمن مستقل دانشگاه تهران از خانواده شهید شفیعی بههمراه لوح و کتاب "مفاتیحالحيات" آیتالله جوادی آملی قدردانی کردند.
عوامل تهیهاین مستند به این شرح اند:تهیه کننده و کارگردان:مریم رزاقی-نویسندگان:شهرزاد قلیزاده،علی حسن نژاد-تدوین گر:محمد رعیت پرور-تصویربردار:جواد رزاقی-صدابردار:آرشمحسن پور-موسیقی:ابوالحسن خوشرو و حوران یوسفی
اما حاشیه ای را بخوانید که یکی از دانشجویان حاضر در این مراسم برای «خبرنامهدانشجویان ایران» فرستاده است:
تبلیغات برنامه را از روز شنبه دیده بودم؛ هر چند از نوع پوسترها نمی شد چندانبه محتوای مستند پی برد اما حسب علاقه به فیلم های مستند تصمیم داشتم به تماشای اینفیلم روم. در تبلیغات ساعت اکران را 13:30 دقیقه زده بود و طبق تجربه گذشته کههیچگاه برنامه ای به موقع شروع نمی شود ابتدا به کتابخانه رفتم و رأس 13:30 وسایلمرا جمع کردم تا به سمت سالن شیخ انصاری دانشکده حقوق روم.
وقتی رسیدم ساعت 13:40 بود و قاری که از روشندلان بود داشت می خواند. قرائتش کهتمام شد کم کم نورهای تالار کم می شد و همین حین بود که پیرزنی روگرفته و قامتخمیده به همراه پیرمردی سنتی با کلاه مشهدی و بلند قامت وارد سالن شدند و از پیآنها چندین نفر دیگر نیز آمدند که بعد فهمیدم کارگردان(خانم مریم رزاقی) و دستاندرکاران فیلم بودند
مجری بدون معطلی پشت تریبون رفت و اعلام کرد شما را به تماشای مستند «خاتوندِدا؛ مادر سرزمین من» که اولین بار در این دانشگاه اکران می شود دعوت می کنم. دور فیلم کمی تند شروع شد و زبان آن هم زبان گیلکی غلیظ بود که بازیرنویس تحویل تماشاچی می شد و راوی داستان هم خود خاتون بود؛ روایت که چه عرض کنمبیشتر یک مناجات نامه بود از خاتون و پسری که 25 سال است او را ندیده!
همه جای فیلم خاتون بود و پسری که 25 سال از او دور است. سر زمین شالی کاری؛ پایتنور نان؛ لب رودخانه و.... صحنه های دلربایی که نشان از یک زندگی ساده و بی آلایشروستایی ایرانی با همه مشقت های شیرینش داشت.
خاتون چنان با این پسر در فیلم گرم می گرفت که انگار دارد با او زندگی می کند؛انگار که نه واقعا داشت زندگی می کرد. فکر می کردم پسرش به مسافرت خارج رفته یا باآنها قهر کرده و محل زندگیش را ترک کرده که انقدر مادر برایش حرف دارد اما در اواسطفیلم چیز دیگری فهمیدم.
خاتون جمشیدی در قطاری که با آن به سمت مشهد می رفت به هم قطاریش گفت پسرش 25سال است که شهید شده و او در این مدت با تمام عشق با بهمن؛ فرزند شهیدش زندگی میکند. شاید تفسیر آیه «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا و عند ربهمیرزقون» را فقط این مادران شهید درک می کنند؛ آنهایی که با فرزند شهیدشان زندگی میکنند.
تا اینجای فیلم من و احتمالا باقی تماشاگران فیلم از صحنه های زیبای شمال کشورلذت می بردیم اما از اینجا به بعد بود که سالن بوی نم به خودش گرفته بود. چند ردیفجلوتر از من صدای هق هق گریه دختری می آمد و چشمان من نیز ناخودآگاه گرم شدهبود.
مادر شهید شفیعی و پدرش تمام سال را کار می کنند به عشق سفری که بعد از برداشتبرنج خواهند داشت. آنها سهم برنج پسر شهیدشان را هر سال برای امام رضا(ع) نذر کردهاند و به آنجا می روند.
فیلم تمام شد و مجری از مادر و پدر شهید و همچنین خانم رزاقی؛ کارگردان فیلمخواست که به بالای سن بیایند. مجری از رزاقی که خودش شاعر است پرسید چه شد که ازعالم شعر به سمت مستند سازی آمدید و جواب داد: من از فضای شعر بیرون نیامدهام بلکهدر این مستند عاشقانه ترین شعر عمرم را سرودم.
اما خاتون که همه منتظر شنیدن صحبت هایش بودند سکوت کرده بود و نمی خواست حرفیبزند. با اصرار مجری چند کلامی احوال پرسی با زبان محلی کرد و چند سوال کوتاه راجواب داد. یکی از سوالات حاضرین این بود که اگر به همان سالها برگردیم باز حاضریدپسرتان را به این راه بفرستید. خاتون هم با تمام وقار گفت: من با افتخار پسرم را درراه خدا و برای انقلاب دادم؛ آرزویم این بود که خدا این قربانی را از من و پدرشقبول کند و اگر امروز هم بود نه این بلکه باقی فرزندانم را نیز برای این انقلاب میدادم.
پدرش نیز اینجا به سخن آمد گفت: اوایل جنگ که بود دوستان بهمن یک به یک به جنگمی رفتند و شهید می شدند و او همیشه وقتی با من به مراسم این شهدا می آمد می گفتدعا کنم برایش که او هم شهید بشود؛ الحمدلله که او به آرزویش رسید و خدا هم ما راقابل دانست که در راهش قربانی کنیم.
حقیقتا تا به این اندازه از دیدن یک مستند لذت نبرده بودم البته راستش را بخواهیبیشتر از دیدن مستند از صحبت های خاتون و همسرش لذت بردم. آخر مراسم اعضای انجمناسلامی برای تقدیر به بالای سن رفتند؛ دبیر انجمن اسلامی بعد از اهدای لوح خم شد ودستان پدر شهید شفیعی را بوسید؛ دوست داشتم تا من هم آنجا بودم تا بوسه ای بر دستانخاتون بزنم.
با عرض سلام و خوش آمدگویی به شما بازدید کننده گرامی: هدف بنده از راه اندازی وبلاگ معرفي روستاي گردشي -فرهنگ وباورهای مردم-رسومات محلی ونحوه زندگی مردم درروستا واطلاعات واخبار و.... . می باشد.امیدوارم بابضاعت اندک بتوانم در نیل به هدف موفق باشم .لذا خواهشمندم باارائه نظرات سازنده خود یاریم نمائید.با تشکر
ادرس ایمیل : shamsgardeshi@yahoo.com